ما به آرامی شعاع نور یک فانوس
که در دست شبگردی باران زده تاب می خورد
گاه به هم نزدیک می شویم
و گاه از هم دور.
آنچنان نزدیک که من
پرده های سازم را از رشته های نامرئی عشقمان می بندم
و آنچنان دور
که تمام قد تصویر تو را در یک شیشۀ عینکم می بینم... !
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر