هیچ می دانید چگونه خلاقیت به سر می رسد ؟!؟ اینگونه :
- اولش "خلاقیت" محض است . سال های جوانی . شعر می نویسی ، طراحی می کنی ، با تار و سنتور و سه تار آهنگ می سازی ، کاریکاتور می کشی ، لوگو می سازی ، پوستر چاپ می کنی ، بیلبوردت را در خیابان می بینی ، و به اندازۀ یک کف دست ، از این خلاقیت ، نان در می آوری.
- بعد میشود "خلاقی" که به خودی خود بی معنی است ! لذا چون با یک کف دست نان در سال نمی شود زیست ، می روی ادای مهندسین پروژه را در می آوری ، و هی در این بین در هر فرصتی شاهکار های هنری ات را به میان می آوری بلکه کسی بگوید : عجب ! چه آدم "خلاقی" بوده این !!! .
- بعد می شود "خلاق" . صفتی که تا پایان عمر ، با فعل گذشته صرف می شود .
- بعداً تر می شود "خلا" که در گویش کرمانی به معنای توالت می باشد . از همان ها که یک مستطیل زرد آجری بود و سوراخ تنگش در مرکز پرسپکتیو چار وجهی عمیقش قرار داشت . در این برحه است که هر چه خلاقیت میترکانی به درد همان خلا می خورد !!!
- پس از آن می ماند "خل" و به کسی می گویند که زمانی خلاقیت داشته اما حالا هر قدر هم که خودش را می نمایاند ، هیچ چیزی ازش در نمی آید ، حتی درخور خلا !!!
بلی ، و اینگونه است که خلاقیت به سر می رسد ... !
خب خدا رو شکر انگار هنوز حالتون خوبه.
پاسخحذف