در پست قبلی آمدم عرض کنم که غیبت ، از جمله صفات پسندیده و مورد احترام هر ایرانی محترم می باشد ، کار کشید به رگ و ریشۀ آبا و اجدادیم . اما در خصوص غیبت :
حیات ما ایرانی جماعت به سه عنصر اساسی وابسته است : هوا ، خوراک و غیبت ! سوژۀ غیبت به موارد مختلفی بستگی دارد . گاه حسب حسد است ، یعنی زورمان میاید یکی یک چیزی دارد ما نداریم ، می نشینیم پشت سرش می زنیم توی سر مال که به جهانیان بفهمانیم مال نداشتۀ خودمان بهتر تر است !. گاه ریشۀ غیبت فرار از ایراد های خودمان است ، ایراد های یکی دیگر را به رخ می کشیم تا نواقص خود را به لا پوشانیم ! یک نوع حاد غیبت که اتفاقا در خانوادۀ من خیلی رواج دارد ، غیبت توام با تمسخر و تحقیر است . بررسی علل و عواملش خیلی فلسفه و روان شناسی می طلبد که از حوصلۀ شما و توان بنده خارج می باشد . به هر حال سرگرمی خانوادگی ما این بود که پدر مادرهایمان دور هم جمع می شدند ، یک دو نفر که طنز پرور تر بودند میدان داری می کردند ، نقاط ضعف پدر مادر های همدیگر را می ریختند روی دایره و ریسه می رفتند از خنده !
ما نیز پروریدۀ همین خانواده ایم . فوقش در روزگار مدرن استطاعت گردهم آیی نداریم ، به مدد تکنولوژی ، همان کار را روی وب انجام می دهیم ، با چند تفاوت اساسی :
اولا ادای کسی را در نمی آوریم ، خصوصا بزرگتر هایمان . ثانیا چون آدم هایی که در موردشان مطلب می پزیم ، امکان خوندن وبلاگمونو دارن ، پس در واقع غیبت محسوب نمیشه تا حدودی . ثالثا هر جا دو تا تیکه به فک و فامیل میندازیم چار تا لیچارم بار خودمون می کنیم دلشون خنک شه . رابعا ما خبر مرگمان طنز می نویسیم ، این با مسخره کردن فرق میکنه . خامسا در لا بلای اینها ، دردها ، عقده ها و درخود کم بینی هایی را به میان می آوریم . و سادسا و سابعا و غیره و غیره ... خلاصه اینکه قانون عدم استفاده از آشنایان به عنوان سوژه ، در همین لحظه زیر پا گذاشته شده و ما کماکان به نوشتن در مورد کسانی که می شناسیم ادامه می دهیم .
ما کله مان پر است از خاطرات ، دلمان پر است از درد .
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر