۱۳۹۰ مهر ۲, شنبه

نظر شخصی من ، در خصوص "آقای" شاهرخ مشکین قلم

پدر بزرگ خدا بیامرزم از اینکه مرد برقصه منزجر بود . منِ خدا نیامرزیده اما خیلی مشکلی با این قضیه ندارم ! هر از گاهی تو عروسی مروسی هم که باشه یه پایی ور میدارم حال ملت به هم میخوره میتمرگم !
 حالا این آقای مشکین قلمِ مشکین پوشِ مشکین پشم سینۀ مشکین مو بلند ، به مراتب خیلی رقیقی از عرفان رسیده به واسطۀ رقص ، دمش گرم . خیلی هم ناز پای نمره چل و هشتشو رو سن ور میچینه ، دمش گرم . خیلی هم قشنگ زلفاشو ول میده و میچرخونه ، بازم دمش گرم . خیلی هم درویش مآبانه از فرط حلول در مراتب ذات اعلا ، استریپ تیز میکنه ، اینم دمش گرم ... ولی دیگه با اذانم باید برقصه آدم ؟!؟ مرده شور سنت شکنی و نوآوریتو ببرن نکبت ! حالم ازت به هم میخوره ... همین !
تا حالا تو وبلاگم به کسی توهین نکرده بودم ! حالا کردم . وبلاگ شخصیه ، نظر شخصی دادم . حالا من دُگم ، من کوته بین ، من اصن نفهم ! .... از این مرتیکۀ چندش عُقّم میگیره ... عُــــــــــقّ !!! ... عُقّ ِ شخصیه ، به کسی مربوط نیست !

از مارپله تا پلی استیشن سه

خُب به سلامتی و میمنت پلی استیشن سه هم به بازار اومد. البته من کلا در مقولۀ بازی های کامپیوتری هیچوقت پامو فراتر از "دووم" که تحت سیستم عامل کمونیستی داس ! اجرا می شد نذاشتم . لذا در باب کیفیت و چند و چون عملکرد پلی استیشن سه به هیچ وجه نمی تونم اظهار نظر کارشناسانه بکنم . البته گویا این خیلی کار سختی نیست که راجب موضوعی چیزی ندونی ولی اظهار نظر کنی ! واسه ما ایرانی جماعت بعد از شکم و رختخواب ، اظهار نظر یکی از فرایض و واجبات شرعی ، عُرفی اخلاقی ملی مذهبیه ! الی الخصوص در زمینۀ موضوعاتی که سر ناخنی اطلاعات نداریم . ولی خُب من این کارو نمی کنم ، چون من خارجی ام ، قبلنم گفتم ، حتی قلبنم گفتم ، حتی قنبلم می گم ! من .. خارجی ام ! اصل و نصبمو که خوندین؟ مال کوفه اون ورام ، طرفای امام حسین !
در روز افتتاحیۀ پلی استیشن سه ، انواع بازیها و ابزار های مربوطه رو عَلَم کرده بودن وسط یه میدونی و ملت میومدن به فراخور میزان علاقه مندیشون ، جذب شگفتی های این محصول جدید ، وقتی رو تو این مجموعه میگذروندن . منم دقیقا متناسب با میزان علاقه مندیم ، حدود سی ثانیه از کنار این شلم شوربا رد شدم و طبیعتا بیشتر از این که به بازیا نگا کنم ، مردمو سیل می کردم .
اون وسط یه چیزی توجهمو به خودش جلب کرد . یه دختر بچۀ چار پنج ساله ، مو بور ، چش آبی ، یه مسلسل گرفته بود دستش وایساده بود روبه روی صفۀ تلوزیون رگبار بسته بود رو یه مشت آدمی که از چپ و راست با قیافه های کج و معوج و اِندِ خطر داوطلبانه پا پیش می ذاشتن تا خونشون به ضرب گلوله های دخترک به در و دیوار پاشیده بشه ! هر از گاهی هم به دلیل اینکه خُب طفل معصوم قد و قواره اش کوچیک بود و مسلسل یه کمی براش سنگین ، یکی از اون آدمای خیلی خشن ، یه ضربه ای کوفتی می زد و شیشۀ تلوزیون از تو ، خونین مالین می شد . خلاصه اینکه درجۀ خشونت ، در حد نهایت و جالب تر اینکه یه خانوم مهربونی هم از اهالی پلی استیشن ، دخترکو تشویق می کرد و کمکش می کرد تا یه وقت ، روحیه بچه از اینکه از یه مشت آدم قلچماق شکست بخوره ، لطمه نبینه ! الحمدالله به مدد تکنولوژی هیاءت و هیبت آدمای بازی هم که از آدمای دور و بر واقعی تر به نظر میومد .
بحث بد آموزی خوش آموزی روحیه سوزی رو نمی خوام باز کنم ... چرا ، میخوام یه کم باز کنم . یعنی می خوام بگم حرجی بر مسئولان شرکت سونی یا برگزار کنندگان این مجموعه نیست . مگه غیر از اینه که هر وقت تلوزیونو باز می کنیم (مث در قوطی کمپوت !) یه مشت آدم آش و لاش شده رو نشون میده که یا تو افغانستان ترکیدن یا تانک از روشون رد شده ، یا زیر آوار زلزله موندن . مگه بچه ها اینارو نمی بینن ؟ حتی به گمانم بچه های این دور و زمونه به خوبی تشخیص می دن کدوم بازیه ، کدوم واقعیت !  اینه که فکر کردم کاش بچه هه می تونست برامون توضیح بده که برداشتش از این تیپ بازیا چیه؟ چقدر تحت تاثیر خشونت حاکم به این بازیاست ؟ چقدر قضیه براش جدیه ؟ چقدر براش فرق میکنه آدما و اسلحه ها و صحنه سازیا واقعی به نظر بیاد یا نیاد؟
حرف بزن بچه ! توله سگ با تو ام ! میخوای پس فردا تفنگ بگیری دستت بری تو خیابون آدم بکشی ؟ ها ؟!؟ برو بشین با عروسکات بازی کن ! ...نه ! باربی هم سمبل استسماره ! برو کارتونتو ببین ! اَه اینا هم که تو کارتونا دائم مشغول ببوس و بلیسن ! اصن بیا بشین با این کارتا بازی کن . ببین ، خدا دوست دارد ، خدا دوست ندارد ... آره این از همشون بهتره ... ببین ما چقد آدم بار اومدیم بچگیمون از این بازیا کردیم ... !!!!   

۱۳۹۰ شهریور ۲۴, پنجشنبه

خارخاسک قهوه فروش ، یا همان ایستگاه قزل آلا

در ایام سفر به جزیرۀ پرت و متروکه و خالی از سکنه و مهجور و دور افتاده و کشف نشده و ثبت نشده در نقشۀ جغرافیای اینترنت دنیا ، یا دقیق تر آدرس بدم ایران ، تهران ، میدان آرژانتین ، خیابان الوند ، منزل مامانم اینا (میتونین نقاشیای قشنگتونم به همین آدرس بفرستین !) کلا بیست و پنج روزِ خالص از هر گونه دسترسی ، پا  رسی  یا  وا رسی  اینترنت محروم بودم . تو خونۀ مامان اینا همه معنی Enthusiastic  رو میدونن ولی اگه بگی ADSL ممکنه فکر کنن راجب یه نوع جدید مواد روان گردان حرف می زنی . بگی وایرلس میگن دو روز رفته دبی افه خارجی میاد ! اصن بگو Dial up ، بگو سیم تلفن ، ... خیر ! نه که ندونن چیه و به چه درد میخوره ، کلا با موضوع حال نمی کنن .
حالا همۀ معاملات بازرگانی جهانی من که رو زمین مونده بود بمانَد ! وبلاگ بی صاب موندۀ خودمم بمانَد ! چارتا و نصفی وبلاگای خوندنی و دوست داشتنی هم که سر می زدم منطر این قضیه شده بودن . اینش دیگه غیر قابل تحمل بود !
دوباره خوانی نوشته های روان و دلنشینشان پس از بازگشت ، بسیار بسیار به دل چسبید.
قدردان و سپاسگزارم از:
دخترک قهوه فروش که همچنان در نهایت زیبایی و اختصار ، به شیرینی تمام ، تلخ می نویسد .... خارخاسک هفت دنده که هنوز کرکرۀ کنایه را نیم بند نگه داشته .... جوراب های راه راه که روز به روز بهتر و راه راه تر می شوند ... و ایستگاه سراب ، که همچنان واقعیِ واقعی است . قزل آلا هم که هنوز خوش خوراک ترین ماهی دریای وبلاگ نویسی است .
پاینده و برقرار ، شاد و سرفراز باشید .

۱۳۹۰ شهریور ۱۸, جمعه

باز گردیدم ، با کمان و ترکشی پُر تیر

حالا جا واسه نق زدن زیاد دارم . از وضع خراب اینترنت و کانفلیکت های عادات خارج نشینی و آداب بی ادبی پایتخت گردی . ولی نمی خوام برم تو اون فازش ، به جاش کل فامیلو زیارت کردم ، زیارت اتبات عالیات ! فهمیدم دسته جنبی میشینن وبلاگ منو می خونن کلی هم تعریف کردن . الهی قابل باشیم دل مردمو شاد کنیم ، نه ، گشاد کنیم ، نه ، ارشاد کنیم ، نه ، ... هر چی ... . خلاصه که می دونم به همه شون مدیونم . حالا واسه اینکه زیر دِین نمونم چاره ای ندارم جز اینکه راجب تک تکشون بنویسم !!! پس بدون اتلاف وقت میریم سراغ اولین گزینۀ مورد نظر که کسی نیست جز .......... پست بعدی !!!!!