۱۳۹۰ مرداد ۲۱, جمعه

منم ، وطنم ، پاره شد اونجای تنم

ما داریم می رویم مملکت بی صاحاب ماندۀ بی در و پیکر خودمان . فردا صبح . به جان تک دانه مادرمان هم اصلاً شاد نمی باشیم . مرده شورمان را هم اگر می خواهید ببرند بگویید بیایند ببرند . ما همینیم . کاریش نمی توان کرد !
متنفریم از:
-          هم وطنانی که پشت کانتر فرودگاه دبی مثل پشه جمع می شوند و صف و نوبت به فلانشان است.
-          پرسنل ماهان ایر که پشت کانتر آدم را به چشم سگ همسایه نگاه می کنند و زورشان می آید حرف بزنند . حتی دریغ از یک لبخند.
-          پرواز ماهان ایر که تاخیر را روی شاخش قرار داده .
-          خدمۀ پرواز که ارث پدرشان را طلبکارند وقتی ارزان ترین آبنبات موجود در جهان را به آدم تعارف می کنند .
-          هواپیمایی که احتمال سالم رسیدن و مردن در آن به نسبت عادلانۀ پنجاه پنجاه تقسیم شده است .
-          پله هایی که یدک کشش نمی داند کی و برای کدام پرواز باید برود .
-          ملتی که برای جلوتر ایستادن در صف پاسپورت به هم پشت پا می زنند .
-          ماموری که به چشم یک قاچاقچی نگاهت می کند .
-          کارگری که چمدانت را با نفرت روی نقاله پرت می کند .
-          فرودگاهی که بیست سال وقت صرف ساختنش شد و آخر سر بیشتر شبیه طویله درآمد تا فرودگاه بین المللی .
-          خانواده ای که پشت شیشه ادای ذوق مرگ شدن را در می آورند ولی ته دلشان هزار عقدۀ ناگشوده پرپر می زند .
-          بوس و بغل های زورکی .
-          سکوت سنگین در ماشین با سوالهای گاه و بیگاه از سر ناچاری .
-          پس از دویست بار آمدن و رفتن به فرودگاه ، باز هم هر بار بحث احمقانۀ از نواب برو ، بعد از پارک وی برو تو رسالت یا از جمهوری برو تو ولی عصر خلوت تره !
-          چسبیدن به صندلی از ترس رانندگی های وحشیانه .
-          رسیدن به پارکینگ خانه و پراید سفیدی که جلوی در پارک کرده و رفته . دزدگیرش نیم ساعت عر می زند و صاحبش با خونسردی مشغول چریدن در علفزار بدبختی هایش است .
-          مملکتی که از بالا تا پایین ، کلاً همه ، همه چیز به آنجایشان است و هیچ مشکلی ندارند و همه به طرز رقت انگیزی خوشحال نشان می دهند و شمال می روند و فحش می دهند .
مملکت خوبم ، مملکت عزیزم ، مملکت قشنگم ! از تو متنفرم ! اول از همه از مردن می ترسم ، دوم اینکه مجبور شوم برگردم و در تو زندگی کنم .
اگر شوق دیدن ناز بانو و فرشته نبود همین حالا مرده بودم . آنوقت می توانستید وردارید مرده شورم را با خودتان ببرید شمال !
اینجوری است دیگر ، کاریش نمی توان کرد !

۴ نظر:

  1. اااا.... با این تفاسیر لطفا یه وقت هوس شیراز اومدن نکنید... نه اصلا پیشنهاد می کنم بیاید تا ثابت شه که ما چقدر خوشحالیم از این که ایران هستیم و تو شیرازیم و چه حالی میدیم به مهمونایی که میان شیراز..

    پاسخحذف
  2. مطالب فوق منکر خوبی هایی که از مردمان خوب می بینم نیست .

    پاسخحذف
  3. والا من تو مملکت آخر پیشرفت و اینها یعنی آمریکا هم همه مواردی رو که گفتین (تا قبل از مسائل رودرو شدن با خانواده) دیده ام. از توهین خدمه تا تاخیر تا حتی ندادن همان ارزان ترین آب نبات. خیلی هم زیاد دیده ام و فرقش با مملکت خودمان این است که تازه پول خیلی بیشتری به هواپیمایی می پردازی تا این رفتارها را ببینی! از امارات البته خبر ندارم.

    پاسخحذف
  4. هر سفری مزخرفات خودشو داره...ایزان هم مثل همه کشور ها یه چیز هاییش رو حواله بدی به اون دنیا...این مردم هم خوش نیستند بلکه یاد گرفته اند چطور حواله بدهند

    پاسخحذف