۱۳۸۹ اسفند ۲۹, یکشنبه

ظهور و سقوط امپراطوری جوانی

در 38 سالگی به عادت 20 سال اخیر به سادگی قلم و رنگ را برداشتم و دست به کار رنگ کردن خانه ام شدم . سقف قدری بلند بود و بر آخرین پله نردبانی کوتاه ایستادم . هراس ارتفاع و سقوط برم داشت و قدری محتاط تر شدم . به یاد آوردم که سال ها پیش ، به همراه دوست عزیزی در ارتفاع 30 متری آویزان به داربستی بدون الوار تاب می خوردیم و پنجره های آپارتمانی را از بیرون رنگ می زدیم . بی هراس از افتادن ، بی احتیاط .

دوباره سقف ها بلند شده اند ، مسافت ها طولانی ، پله ها مرتفع . درست مثل زمان کودکی...!

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر