۱۳۹۰ مهر ۲۲, جمعه

اوهوم !

دیشب ، نزدیکای نصفه شب ، بعد از یه پرخوری مفصل ، رفتیم دم دریا ، با ناز بانو ، با همون لباسای پلو خوری ، دراز کشیدیم رو ماسه ها ، قرص ماهو تماشا کردیم ، به صدای امواج گوش دادیم ، و لحظه لحظۀ شونزده سالِ عاشقانه رو بغل گرفتیم ............. اوهوم م م !!!  

۱ نظر:

  1. نمی گما...ولی دلم خیلی خواست بگم کوفتتون نشه اینا رو به زبون فارسی مینویسی تو یه وبلاگی که نگاه یه ایرانی مث منم بهش یه وقتایی می خوره.شاید همین جمعه بوده که منم نی نی خودمو بردم ساحل فریدون کنار .رفتیم تو آب،از بس کثیف بود حالم به هم خورد...

    پاسخحذف