۱۳۹۰ تیر ۱۵, چهارشنبه

بخوان !!!

دیشبی تو غار بودم یه جبرئیل طوری اومد گفت : بخوان ! . گفتم شوشتری یا ابوعطا ؟ . گفت : فرق نمی کنه ، بخوان ! . گفتم ترجیح میدم بخوابم تا بخوانم ، دیروقته ، نه ؟! . گفت : الاغ ، میگم بخوان ! . گفتم خُب این به چه زبونیه ؟!؟ چرا نقطه نداره ؟ . گفت مگه رو موبایلت گوگل ترانسلیتور نداری ؟ گفتم چرا . گفت : پس بخوان ! گفتم راجب چی هست این حالا ؟ . گفت : راجب وبلاگته ، بخوان !. گفتم .... اِاِاِاِاِ....پَ شمام میخونینش؟ بابا دمتون گرم یه کامنتی ، لایکی ، بالاخره ...! گفت : تو فقط کارت اینه که می نویسی ، یه وقتایی هم بخوان ، مثلا الان ، ... بخوان ، دیگه کار دارم باید برم . گفتم یه سوال کوچولو میشه بپرسم اول ؟ گفت : بخوان ! (البته منظورش این بود که : بپرس . ) گفتم : شماها که می دونستین طرف سواد خوندن نداره ؟ گفت : بخوان ! (منظورش این بود که : بله می دونستیم ) گفتم خُب اینم می دونستین که قراره یهواَکی سواد دار بشه اینی که اُوردی و بخونه ! گفت : بخوان ! (یعنی اینم می دونستیم ) گفتم خُب همون اول یادش می دادین انگلیسی بخونه همه بفهمن ! شما ها که همه چی فهم بودین ماشالله ! بفرما ! نکردین ، حالا دوهزار و شونصد ساله ما داریم زحمت می کشیم اسلامو به تمام دنیا بترجمانیم ، آخرشم هیچی ، همه کافر ، همه نجس ، همه کثافت ، همه لجن ، همه بول ، همه غایت ، در نهایت ! ... درحالی که دماغشو گرفته بود گفت : میگم مِخوان مِگو چَشب ! گفتم خُب آخه مسئولیت داره فرشتۀ حسابی ! اون موقه اون بنده خدا رو زوری مجبورش کردین بخونه ، خوند ، ببین حالا چه شرّی دامن دنیا رو گرفته ! جان ننه ات بیخیال ما شو !  گفت : احمق ! بی شعور ! کودن ! نفهم !!! اونو خدا گفته بود ، اینو زنت گفته !!! میخونی یا برش گردونیم دبی ؟ گفتم میخونم ، میخونم ................. .
حالا اگه بگم چی خوندم دوباره یه شرّی درست میشه بدتر از شر مسلمون کردن تمام دنیا ! ولی بنا بر وحی منزل (میتونین بخونین مُنزَل ، میتونین بخونین مَنزِل ، در این جا هر دوتاش یه معنی میده !) تغییراتی در انتخاب سوژه های نوشتاری ایجاد خواهد شد . امید است که محتوای مطالب ، در این قالب ، چه جالب !!!
امضا : نوۀ ابوطالب !!!!!!

۱ نظر: