۱۳۹۰ خرداد ۱۲, پنجشنبه

خاطرات قهوه ای - قسمت اول

اصولاً آدم مفرطی ام ! یعنی خدا نکنه از یه چیزی خوشم بیاد . پـا رو از حد افراط هم فراتر میذارم . اونقد که باید یه واژۀ جدید براش ساخت . مثلا افطرافط ! ... یعنی خیلی افراط ! . عجیبش اینه که خسته هم نمی شم ! اینقدر ادامه می دم تا بمیرم . عجیب ترِش اینه که فقط به چیزای مُضر علاقه مند میشم ! کشتم خودمو دلم یه گوشه چشمی به میوه و سبزیجات بندازه ، برعکس بشون فکر که می کنم عُقم می گیره . عوضش تا دلتون بخواد شکلات ، شیرینی، قهوه ، مشروب ، سیگار .... در حد افطرافط !!! از روزی که سیگاری شدم تا همین کمتر از یک ماه پیش که یهو راهشو بریدم ، روزی یه پاکت سیگار بیشتر میشد و کمتر نمی شد . مشروب که تو خونه باشه باید حتماً بطری به حالت وارونه و با زاویۀ نود درجه آخرین قطرات محتویاتش نزول کنه (خوب مث آدم بگو تهش بالا بیاد ) تا خیالم راحت شه و دست بردارم . اینجوری ام دیگه ، آدم مفرطی ام !
سال دوم سوم دبیرستان بود که با پدیده ای به نام "نسکافه" آشنا شدم . دست بر قضا رفت تو لیست چیزایی که خوشم میاد . روزی دو سه لیوان نسکافه (دو قاشق سر پر) با شیر و شکر فراوان ، رد خور نداشت . زد و سیستم گوارشی محترم از پذیرش هر نوع لبنیات سر باز زد . صرفاً جهت عدم صدور گواهی فوت ، اجازه داد ماست و پنیر اونم از نوع کپک زدۀ فرانسویش ، به منظور تامین نیاز لبنی وارد ماجرا بشه . وگرنه شیر ، کره ، خامه ... به محض اینکه قورت می دادم گلاب به روتون سر توالت بودم . یه چیزایی رو میشه از زندگی حذف کرد ، یه چیزایی رو نه . مثلا شیر، از نسکافۀ مصرفی حذف شد ولی شیرینی خامه ای رو خوب آدم می خوره بعدشم میدوه دسشویی ! لذت خوشگوارش از زجر بوگندوش بیشتره خُب !
اینجوری بود که آشیانۀ دلم ، شد مأمن جوجه پرنده های نستـله !
.
سَنَعودُ بَعدَ قـلیل ... ! (اینو فقط اونایی که بچه دارن و بچه شون کانال spacetoon رو به عربی نگا میکنه میفهمن !)

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر