۱۳۹۰ خرداد ۲۰, جمعه

من و داداشم و بابام و ناناژ ، هفته ای سه بار میــریم ماساژ !!! – قسمت دوم

رفتیم پایین ساختمون در ماساژ سنتر و گفتیم : خانوما سلام علیکم ، زهره خانوم شده گم ، نه لکلک اونو دیده ، نه هاجر ورپریده ... .
خانومای تو ماساژ سنتر گفتن : بچۀ خسته مونده  ، چیزی به صُب نمونده ، پولتو بده دیوونه ، کی دیده شب بمونه ، ماساژ ارزون  اینجاست ، تو مشت و مال ماهاست !!!
البته همۀ اینارو به چینی گفتن ! بعد من پرسیدم ببخشید انتخابیه ؟ گفتن : نخیر ، ولی چون دفه اولتونه یه خوبشو میفرستیم براتون . گفتم : خیر از جوونی ات ببینی الهی! . گفتن: الهی بمیری ، بیا برو گمشو تو اینقد ور نزن ! بعد یه دختره ریقونه اومد فرمودن اسمشون جولی می باشد . گفتم با آنجلینا اینا فامیلین ؟ مث بُز نگام کرد ! . پرسیدم : ببخشید جولی اسم چینیه ؟!؟ . گفتن : خیر اسم اصلیشون یانگ تسه کیانگه ولی چون واسه مشتری گفتنش سخته اسمشونو گذاشتن جولی . من به سرعت به دو موضوع مختلف بطور هم زمان و موازان ! مشغول تفکر شدم . اول اینکه اینا نمی دونن ما تو دوازده سال مدرسه ، راجب یه میلیارد تا موضوع بدرد نخور چیز یاد گرفتیم . یکیش همین اسامی رود خونه های کشور چین !  دوم اینکه یعنی لازم میشه مشتری موقۀ ماساژ ، ایشون رو صدا بزنه که حالا اسم چینیش سخته اسم آسون میذارن ؟! حکمت این یکیو هنوزم نفهمیدم .
بعد از تو یه نایلونی که مثلا آکبند بود یه شلوارک سبز بدرنگی دراوردن . مثلا ورودی شلوارکه هم دو تا کوک داشت که یعنی دفه اوله استفاده میشه ، اونم تقّی کندن دادن دستمون گفتن لباساتونو درآرین اینو بپوشین . بعدِ پنج سالگیم که لوزه سوممو عمل کردم ، هیچوقت به این هیائت در نیومده بودم تا حالا ! اصل چینی تقلبی بودن ماجرای آکبندیّت شلوارک بماند ، وایساده بود همونجا بر بر منو نیگا می کرد! . با دست اشاره کردم بفرمایید بیرون ، پرسیدن : کجایی هستین ؟ گفتیم : بـــَــچه کرموون ! چطو ؟!؟
یه نور ملایم قرمزی در حد ظهور نگاتیو می تابید و یه موسیقی سنتی چینی هم مشغول پخش بود ! درحالی که دمر دراز کشیده بودم و کله ام تو یه سوراخی بود که به نظر می رسید خیلی هم مناسب کلۀ من طراحی نشده ، گفتم : این موسیقی مقامی تونه ؟! گفت نمی دونم ! گفتم : اسم سازی که میزنه چیه ؟ گفت : نمی دونم ! گفتم : کلا موسیقی چین حالش خوبه ؟!؟ گفت: ... نمی دونم ...!
بیخیال مقولۀ موسیقی شدم . پرسیدم ژنرال لیو بِی رو میشناسی؟ گفت : نه ! ، گفتم : افسانۀ سه برادر ؟ مولان چطور ؟ گفت : نه ! دیوار چین چی ؟ رفتی تا حالا؟ گفت : دیوار "چین چی" چیه دیگه ؟!! – بابا اصن یارو دایره المعارف فرهنگ و هنر چین بود ! – گفتم : فِنگ شُستی تا حالا ؟ اصن با فنگ شویی آشنایی ؟ گفت : نه بابا ما فقط حوله ملافه های شما نکبتا رو میشوریم ! ... دمت گرم ، نی هاو حالا !،  گفت : شما ایرانیا فقط همین یه کلمه چینی رو بلدین ؟!؟ - ... زکّی ... !
از این ور من افتاده بودم به وراجی ، از اون ور این ورژن چینی جولیا رابرتس پایۀ خوبی واسه تحلیل داده های فلسفی تاریخی من نبود . تصمیم گرفتم عنوان مذاکرات رو عوض کنم یهو دراومدم که : میگن اینجا تو دبی مارکت خانومای اهل بیزینس دست چینیاس ! انگار که دریچه اصلی سد و باز کرده باشن چل و پنج دقیقه لاینقطع راجب این موضوع حرف زد.!
اینکه آره اینا خیلی بی شعورن ، خیلی کثیفن ، آبروی ما چینیا رو بردن ، و دیگه اینکه ما خیلی خوبیم آقا به جون مادرمون ، و ما اصن ازوناش نیستیم آقا یه وقت فکر بد نکنین ، و ما خیلی شرافت مندانه کار می کنیم و شندرغاز حقوقمونو می فرستیم چین واسه ننه مون که داره از بچه مون مراقبت میکنه و میخوایم پول جمع کنیم خونه بخریم و .......... . گفتم : نگو دیگه دلم کباب خواست !
چینی ها ، تنها ملیتی هستن که بهتر از ما ایرانیا دروغ میگن !

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر