۱۳۹۰ خرداد ۲۰, جمعه

من و داداشم و بابام و ناناژ ، هفته ای سه بار میــریم ماساژ !!! – قسمت سوم

رو پیشونی من به خط خوش نستعلیق نوشته : صاحب این مکان ، بسیار ساده ، ابله و زود باور می باشد ! نه فقط به فارسی ، به هفت زبان زندۀ دنیا ، ایضاً به سی و دو زبان مرده و نیمه جون هم . یانگ تسه هم بالاخره لابد یه کوره سوادی داشت ، تا را میداد ننه من غریبم بازی دراورد و خلاصه آخرش دو برابر قیمت یه ساعت ماساژ ، تیپ تلکه کرد از ما !
ولی به هر حال آخر قضیه خوب بود . یعنی یه جوری شد که هفتۀ بعدش دوباره رفتم . اندفه گفتم سلام ، جولی جان تشیف دارن ؟! گفتن مگه بازار سد اسماله همین جوری سرتو مث گاو میندازی میای سراغ جولی مولی میگیری ؟ اینجا حساب کتاب داره ، لیست داره ، نوبت داره . الان از رو لیست نوبت مینا هست . بفرمایید تو لخت شین . گفتم چشم ولی ببخشید ایشونم ساده شده شون مینا ست دیگه ؟ چینیش چیه ؟ گوان ژو یا هوانگ هو؟!
من هر دو دفه ، قبل از دست به کار شدن طرف ، اخطار های لازمو دادم که نی هاو نیگا ! من دیسک دارم ، آندرستند ؟ این قسمتو زیاد فشار نده ! این دومیه ، میناهه نمی دونم مشکل عقلش بود ، مشکل هوشش بود ، مشکل گوشش بود ؟ خلاصه از سر و گردن راسته رو که اومد پایین رسید به کمرم گفت : گفتی اینجا درد می کنه آره ؟ هنوز نگفته بودم آره مواظب باش ، دیدم دل غافل دو زانو رو کمرمه . یعنی جدّیا !، کور شم اگه دروغ بگم ! رفته بود بالا روی زانوهاش داشت فشار می داد . خواستم دهن باز کنم بگم هوی عوضی !، ... یه چیزی اون توی توی توی کمرم ترقی صدا داد و من بعد از حدود چار سال احساس کردم هیچ دردی ندارم !. یعنی جلسات متمادی کایروتراپی و دکتر برقعی و شبا چارپایه بذا زیر پات بخواب و سه کیلو بیشتر بلند نکن و مشت مشت بروفن و ژلوفن و هر کوفت دیگه ای فن همه پشم ، همه کشک ، این ریق دونه چش بادومی زبون نفهم یه کاری کرد که هیچکدوم از اینا نکرده بودن !!!
من الان به حساب دقیق چارده جلسه اس هفته ای یه بار ، گاه وقتی هم دوبار میرم ماساژ . یاد گرفتم قبلشم زنگ بزنم مینا رو بوک کنم . یکی یکی دردای مزمن اتصالات مختلف بدنمو به دستش سپردم و خدا وکیلی دستش شفا داره !
یه اشکال کوچولو هنوز تو قضیه اس . تاج سر محترم رو که یادتونه ، عاشق ماساژ بود ولی رغبت نمی کرد بره ، حالا ملاحظه هزینه شو می کرد یا به خاطر وسواسش یا کلا میونه خوبی با تجربه های جدید نداشت . بالاخره یه بار با اصرار و پافشاری بردمش پایین . کلی هم به مینا سفارش کردم گفتم خلاصه دو یور بِست ! اونم سنگ حموم گذاشت نمی دونم چه ثوابی خواسته بود بکنه ، همچین کباب کرده بود سلطانی با دو تا گوجه اضافه !  همسر اومد بالا انگار که شلاق و اطو و دریل و همۀ ابزار و ادوات شکنجه رو یه جا تختۀ پشتش کار گرفته باشن ! تا سه روز دس بهش می زدی جیغش میرفت به آسمون . رفتم پایین گفتم این چه بلایی بود سر زن من آوردی نسناس ؟ حالا نسناسو به انگلیسی چی گفتم اون به چینی چی فهمید بماند !
مینا ماساژور گفت : اوهوکی ! ...... حالا یه نکتۀ ریز فنی اینجا هست . اوهوکی اگه کافش با تشدید گفته بشه میشه یه چیزی معادل برو بابا یا آقا رو ! ولی اگه بدون تشدید گفته بشه به چینی یه جور فحش خوارمادره !!! ... اینه که بُراق شدم گفتم : با تشدید گفتی یا بی تشدید؟ اوهوکی خودتی لاشی ! . گفت : با همزه گفتی یا بی همزه ؟ چون اگه با همزه روی "ی" بگی میشه لاشیء به عربی یعنی هیچی ، که خُب هیچی ، ولی اگه بی همزه گفتی لاشی خودتی اوهوکی !!!  القصه مقادیری الفاظ کیک و رکیک رد و بدل شد تا ما فهمیدیم بدبخت خواسته سفارشی کار کنه این گندو زده . حاصلش این شد که نازیِ عشق ماساژ دیگه پاشو اونجا نذاشت .

۴ نظر:

  1. من که می دونم شما دو تا زدوبند کرده بودید واسه اینکه من پامو دیگه اونجا نزارم ؛ اما اوکی تو برو حالشو ببر، ما راضی ایم :)

    پاسخحذف
  2. نادیا جان نتیجه اخلاقی و انحرافی همون که اگه خواستین یکی یه جایی پاشو نزاره حسابی سفارششو بکنین احتمالا!!!!!!!!!!

    پاسخحذف
  3. ای نادیای ساده ی من!
    اینا دورت زدن آبجی!
    عمو هادی دیدی گفتم استعدادت خوبه بیا تو شبکه تلویزیونی ما! کلا همین که زبونه اینا رو به این قشنگی میفهمی برای ما کافیه...

    پاسخحذف