۱۳۹۰ خرداد ۵, پنجشنبه

فورد و پرنده

پرنده ها حافظه دارن ، قدرت تحلیل دارن و بر اساس تجربیاتشون ، تصمیم می گیرن ، مسیر پروازشون رو تعیین می کنن ، تا حالا هم کسی ندیده میون این همه پرندۀ تو آسمون ، دو تا شون وسط زمین و هوا بخورن به همدیگه ! در روزگاران قدیم ، پرنده ها و اسب ها و شتر ها و خر ها و آدم ها در کنار هم زندگی مسالمت آمیزی داشتن . اگه اسبی میون راه به تاخت می رفت و پرنده ای می خواست عرض جاده رو طی کنه ، یا اسبه یکی دو گام سرعتشو کم می کرد ، یا پرندهه یه محاسبات ساده ای در حد محاسبۀ محیط مربع انجام می داد و از پَلو آقا اسبه رد میشد تازه یه چاق سلامتی هم تو همین یکی دو ثانیه با هم می کردن ! اگه طرف خر بود ، یا شتری قاطری چیزی ، که اصن پرندهه یه چند دقه ای هم میشست وسط گوشای خره و از روز و روزگار واسه هم درد دل می کردن و بعد هر کدوم می رفتن پی کار و زندگیشون .
تا اینکه زد و بشر ، ماشین رو اختراع کرد . از اسب تند تر می رفت ، از خر محکم تر بود و از همه بدتر ، اگر می زد بهت ، وای نمیساد عذر خواهی کنه . هر چند لازم هم نبود که به خودش زحمت وایسادن و عذر خواستن رو بده . چون اگر حسب تصادف میزدی بش یا می زد بهت جا بجا مرده بودی . کسی نمیاد بالا سر پرندۀ مرده بگه آقا شرمنده که کشتمتون !
پرنده های زیادی در این راه شهید شدن و خانواده های زیادی بی سرپرست . اینه که جلسه عمومی گذاشتن تا ببینن با این پدیده جدید چه باید بکنن . نظر عده ای این بود که کلا پرواز در ارتفاع پایین ممنوع ! خوب چه مَرَضیه آدم (ببخشید ، پرنده ) از جایی رد بشه که احتمال خطر داره ؟! . پرنده های کوچیک تر دراومدن که عذر میخوایم ولی ما اگه بخوایم یکی دو لِوِل بالا تر بپریم میافتیم تو رِنج آقایونِ باز و شاهین و بلکمم عقاب ، اگه آقایون تضمین می دن ماها رو شکار نکنن ، اوکی ، ما میایم بالا تر . وگرنه ترجیح می دیم لای پره رادیاتور ماشینا نفله شیم ، اینجوری دردش کمتره تا اینکه جناب شاهین دنبالمون کنه اول مث جن دیده ها تا جون داریم بال بزنیم بلکه بتونیم فرار کنیم ، بعد از نفس بیافتیم و تسلیم بشیم ، بعد آقا شاهین چنگالای مبارکشون رو فرو کنن تو تنمون و ما رو که بی رمق از بال زدن های بیهوده همینجوریش نیمه جونیم ، محکم تر و محکم تر میون پنجه هاشون فشار بدن و ... آقایون بزرگا ، سروران گرامی . بزرگواری بفرمایید هنگام شکار اینقد این ناخونای تیز و برنده تونو تو گوشت تن ما فرو نکنین ، ما همین جا قول می دیم طابع قانون دست به مهره باشیم . لازم نیست چار چنگولی خفتمون کنین . همین که دست یا پا یا نوکتون به ما خورد قبوله . ما دیگه فرار نمی کنیم ... وبعد ما تازه شروع کنیم عز و التماس که بیا جان مادرت ما رو نخور ، من الان بچه هام تو خونه گشنن . و بعد جناب ، فریاد جیغ مانندی سرمون بکشن که خفه شو بچه های منم گشنن ، فکر کردی یه ساعته دارم دنبالت می دووَم که ببرمت کیف و کفش بخری ؟! اونوقت با اون نوک گرد و تیز و وحشتناکشون ، همین جور که داریم لای چنگالاشون جون می دیم یه سوراخم تو کله مون در میارن که زر زیادی نزنیم و بعد سر آخر در حالی که ما دیگه توان حرکت و یا حتی قدرت باز کردن چشامونو نداریم ، ولی هنوز درد رو به وضوح و روشنی حس می کنیم ، می رسیم خدمت آقا زاده های بد ترکیب و گرسنه ایشون تا پنج تایی فریاد شادی کشان ، زنده زنده نفله مون کنن ... خیر قربان ما همون ماشینو ترجیح می دیم . خطر تصادف رو به جون می خریم ولی تو لایه های بالا تر نمی پریم .  لذا طرح عدم پرواز در ارتفاعات پایین تصویب نشد .
کبوتر جوانی پیشنهاد مبارزه داد . اون گفت من تو یه فیلمی دیدم که ژاپنیا با هواپیماهای چسقلیشون حمله میکنن به ناوای آمریکایی تو پیرل هاربور ، رفتین که اونجا ؟ آره ، بعد چون بمب و اینا کم میارن ، راست با هواپیما ها می رفتن تو شکم کشتیا و دخلشونو در میوردن . ما هم میتونیم همین کارو بکنیم ! البته اون روز دو تا جوون آمریکایی خیلی خوش تیپ که نمی دونم چرا به جای اینکه برن هالیوود هنرپیشه بشن اومده بودن خلبان شده بودن ، چنان فداکارانه با هواپیماهاشون حرکات مهیر العقول آکروباتیک انجام میدن که ژاپنیا با خودشون می گن بابا این آمریکاییا دیوااانن ! ما داریم می جنگیم اینا سیرک را انداختن ! ، و بر می گردن میرن توکیو خونه شون  .  البته در جریان شلوغ کاریای ژاپنیا اون روز یه پیر مرد صد و سه ساله تو یه بیمارستانی همون حوالی فوت کرد . همینطور هم تو اون هیری ویری ، خیلی غیر عمداً ، از دماغ یه خانوم پرستار خیلی خوشگلِ ماشالله بزنم به تخته – کبوتر جوان با نوکش چند ضربۀ کوچیک به شاخه زیر پاش می زنه ، یه کلاغی که واسه ییلاق از تبریز اومده بوده از اون ور داد میزنه : کیه ؟!؟ - آره از دماغ اون پرستار خوشگله چند قطره خون میچکه . بعد رییس جمهور آمریکا هم که حســاس ! فوری گوشی رو ورمیداره زنگ میزنه رییس کارخونۀ بمب اتم سازی بی مقدمه دادو میکشه سر یارو که : پَ تو چه گهی می خوری تو اون کارخونۀ بی صاب مونده ؟!؟ ماهی چارصد دلار ( اون موقع میشد با چارصد دلار یه ماه بری شمال حال کنی ، هر روزم کباب بخوری و عرق و عشق وصفا ، خدا بیامرزه ممد رضا رو ، چه دورانی بود ...!!!) ، ماهی چارصد دلار میگیری سه ساله رفتی واسه ما دو تا دونه بمب اتم عَلَم کنی ! بمبه ...، آپولو که نمی خوای هوا کنی ! . دس بجنبون زودتر سر همش کن می خوام یه حالی از این ژاپنیای مادر به خطا بگیرم که دیگه هوس نکنن بیان با هواپیماهای فکسنیشون تو بندر ما بندری برقصن . و البته از اون فیلم ، همه دنیا فهمیدن که بچه های ژاپنی حقشون بوده که تا سال های سال از بابت اون بمبای اتم جزغاله بشن ، چون باباهاشون اومده بودن دماغ یه خانوم پرستار خوشگلو اوف کرده بودن ! ... کبوتر جوان بادی به غب غب انداخت و بق بقی کرد و گفت : من و رفیقم جَق (جَک بق بقو) ، حاضریم این عملیات فداکارانه رو انجام بدیم و به مغز بریم تو شیشه ماشین آدما ! مگه نه جَق ؟! ، و با بالش رو شونۀ کبوتر کناریش زد . رفیقش گفت : هر چی تو بگی جَلق (جَک لندن بق بقو) !!!
اونایی که سنی ازشون گذشته بود و دنیا دیده تر بودن ، سری به تاسف تکون دادن چون میدونستن این دو تا جوون آخرش این کارو می کنن . ولی تصمیم نهایی بالاخره این شد که یه تیم متشکل از مهندسین پرواز و اساتید طراحی صنعتی و فیزیکدانان و ریاضیدانان خبره تشکیل بشه به نام "سمعام"  (ستاد محاسبات عبور از ماشین) . بعد اینا بشینن اندازه و ابعاد و سرعت ماشینارو دربیارن و بر اساس اون ، سرعت و زاویه بال و ارتفاع رو، با در نظر گرفتن جهش باد (جهت وزش باد !) محاسبه کرده و در اختیار جمیع پرندگان قرار بدن .
این ستاد ، سال هاست که مجدانه مشغول به کاره و مرتبا اطلاعاتش رو با تغییر مدل ماشین ها به روز می کنه و نتیجه تحقیقاتش رو در اختیار عموم میزاره و به این ترتیب جون پرنده های زیادی رو نجات داده . پرنده ان ، آدم که نیستن ستاد را بندازن فقط پول حروم کنن به هیچ دردی هم نخورن ! وجدان کاری سرشون میشه پرنده ها ! .
اما امان از دست این آدمیزاد . هر چی این بدبختا حساب کتاب می کردن ، دوباره آدما یه بامبولی در می آوردن حال اینا رو بگیرن . یه روز ستاد دید آدما یه ماشین ساختن بد ترکیب ، بهش میگن اس یو وی یا همون شاسی بلند . سریع همۀ ضرایب محاسباتی رو ضبدر دو کردن که پرنده ها بتونن با فاصلۀ ایمن از این نرغول رد شن . یه مدت اوضا خوب بود تا اینکه تویوتا اومد یه مدل زد به اسم سِکویا . تقریبا یه برابرو نیم  یه اس یو ویِ بزرگ . یه روز حسب اجبار و اضطرار پشت یکی از اینا نشسته بودم و عجله داشتم و تندم میرفتم . یه پرندۀ بدبختی داشت از چپ نزدیک میشد و نره خر من به چشمش ، اس یو وی معمولی اومد. طبق آخرین محاسبات ارئه شده از طرف ستاد سمعام ، پرندهه می بایست حدود بیست سانت نرسیده به گلگیر چپ ، یه نیم متری ارتفاعشو می برد بالا تا از رو کاپوت رد بشه . ولی خوب سکویا بود و هیکلش با حساب کتاب اونا جور در نمیومد . پرنده بیچاره رو شیشه چراغ ماشین تپلقی کرد و من تو آینه فقط یه مشت پر دیدم که تو هوا پخش بود . تقریبا پودر شد !  
یا اتفاقی که امروز صب افتاد و اینقدر نامردی بود که واقعا میخواستم وایسم برم از جنازه پرندهه عذر خواهی کنم !
فورد رحمه الله علیه ، ایشالله نور به قبرش بباره با این ماشینایی که میسازه – دقت کنین تویوتای گور به گوری رو نمی گم ، صحبت از فورده ، نوادگان هنری فورد کبیر ، مخترع اصل اصل ماشین ! – یه مدلی داره اسمش هست اِسکِیپ ، یه مینی اس یو ویِ نه خیلی غول نه خیلی کوچیک . یه مشکیش منو این ور اون ور میبره ، دستشم درد نکنه ، خیلیم با هم رفیقیم ، چقدم به هم میایم ! (رِفیقا میگن !) . طراحی ساده و خوبیم داره . فقط نمی دونم چی شده که آقای طراح زده به سرش ، یهو تصمیم گرفته تو اون زاویۀ کاپوت و شیشۀ جلو ، سمت راست یه پنج سانت جلو تر از کنج شیشه ، یه آنتن هوا کنه یه متر و نیم ، جمع نشو !!!
امروز صب دخترمو رسونده بودم مدرسه و تو یه خیابون نه خیلی خلوت ، نه خیلی شلوغ داشتم راه خودمو می رفتم . Leonard Cohen  داشت با صدای بلند in my secret life میخوند ، هوا آفتابی ، آسمان آبی ، همه چی به را ، آقا پرنده هه محاسباتشو کرد و از سمت چپ وارد کادر شد . کاپوت و شیشه رو خیلی فنی و ریز رد کرد و شپلقی به آنتنه پیچید !!! ..... آخه این جا جای آنتن کاشتنه ؟!؟ نمیگین یه پرندۀ بدبختی می خوره بش نصف میشه ؟!
روحش شاد ، امیدوارم این پست مرحمی باشه بر قلب داغدیدۀ بازماندگانش ! ... پرندۀ مرحوم . معذرت می خوام ! ما آدمیــــم ! اینیم دیگه ... شرمنده ... .

۱ نظر:

  1. وای ماشاالله چه کله پر حرفی دارین .بعد هزار ماشالله با چه حوصله ای اینارو تایپ میکنی. خدا قوت.
    خداییش قلمتون خیلی خوبه فقط یه نیمچه انتقاد کوچولو:اینایی که می نویسین برای وبلاگ طولانیه.حوصله میخواد نا ته خوندنش.بجای حاشیه پردازی طولانی برو سر اصل مطلب.
    کلا ببخشید اگه فضولی کردم

    پاسخحذف