۱۳۹۰ خرداد ۹, دوشنبه

ادامۀ بدتر اندر بدتر

آدما ، هر چی بزرگ تر میشن ، بدتر میشن . حالا اگه مخالفین اشکال نداره ، یا شما بزرگ نشدین ، یا بزرگ شدین و بدتر نشدین ، یا من جزو آدما نیستم !  به هر حال واسه من که اینجوری بوده ، مدرکم دارم – ر.ک.ب.پ.ق ! (رجوع کنید به پست قبلی !) - .
به ماها اصولا میگن نسل سوخته (کلمات رکیک مناسب تری هم هست که عمق مطلب رو بهتر می رسونه !) . خونواده هامون با دوست و فامیل ، ارتباطات مفصل و مرتبی داشتن . همیشه یا یکی خونه مون بود ، یا خونۀ یکی بودیم . زیاد پیش میومد که مهمون ،  حتی شب خونۀ طرف بخوابه . زندگی من ، خاطرات من ، در سالهای کودکی و دوران نوجوانی ، همیشه پر از آدم بود . آدمای جورواجور ، پیر و جوون ، همه هم دوست داشتنی . موقع جوونی و تجرد ، هنوز از صدقه سری همون ارتباطات ، همه تحویلم می گرفتن و منم بی زحمت نمیذاشتمشون .
ازدواج کردم . اومدم سر خونه زندگی خودم . به زور و ضرب اصرار همسرم ، گاه گداری احوالی از فامیل جویا میشدم . خاله شیش هفت بار دعوت کرده نرفتیم ، زشته ، پاشو بریم ... عیده ، یه زنگ به عموت بزن ... به اکراه تن در میدادم ... آدمای خاطراتم کمرنگ و کمرنگ تر میشدن ... من به سختی مشغول بد شدن بودم !
از مملکت ، اومدیم غربت . همون سالی یکی دوبار دید و بازدید و احوالپرسی هم راهش بریده شد . الان نمی دونم پسر عموم چند تا بچه داره ، اسماشون چیه ؟ ، نمی دونم پسر دایی مامانم الان ایران زندگی میکنه یا کجا ؟ نمی دونم دختر عمه ام کدوم کشوره ، فرانسه یا کانادا ؟ نمی دونم عموی مامان زنده است ، مرده ؟ نمی دونم دخترِ عمۀ خدا بیامرزم ، ازدواج کرده ، نکرده ؟ ... اینا آدمایی بودن که سال ها روز و شبو باهاشون گذروندم ، پای غیبتا و خنده هاشون نشستم ، توی ختم بستگانشون حلوا گردوندم ، تو عروسیاشون رقصیدم ......... اما حالا ، خیلیاشونو حتی فراموش کردم . گه گداری مامان خبری می ده ، پدر فلانی فوت کرده ، یه زنگ بزن تسلیت بگو ، بعضی وقتا زنگ می زنم ، اونم بیشتر به خاطر اینکه مامان هفتۀ بعدش دوباره سراغ میگیره ، یا عروسی فلانیه ، نمیاین ؟ ... ای آقا ....! .
خبرا میرسه ، یادم نمی مونه . بد شدن ، نه تنها خاطرات قدیم رو پاک میکنه ، بلکه راه ثبت خاطرات جدید رو هم می بنده !

برای ادامه: ر.ک.ب.پ.ب !!! (رجوع کنید به پست بعدی!)

۵ نظر:

  1. وبلاگ خوبی دارید به نظر من به سرعت می توانید توجه خوانندگان را به خود جلب کنید . هی با خودم می گم کسی که بعدا رو دست خودم بلند می شه لینک نکنم ها اما چه کنم دستم می ره رو لینک .

    پاسخحذف
  2. باعث افتخار بنده است . قول می دم رو دست هیشکی بلند نشم . من فقط صُبا بیدار که میشم ، از رو دست خودم بلند میشم ، اونم در حالی که به شدت خواب رفته !!!

    پاسخحذف